کد مطلب:41693 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:139
گفتم: به خدایی كه شما را گرامی داشته و به رسالت خویش برگزیده است، هم اكنون سه روز است كه خود و همسر و فرزندانم با گرسنگی سر كرده ایم. پس رسول خدا(ص) از دخترش خواست تا به میان اتاق برود، شاید چیزی برای خوردن بیابد. فاطمه گفت: من هم اینك از اتاق بیرون آمدم (خوراكی در آنجا وجود نداشت). من گفتم: اگر رخصت دهید من داخل اتاق شوم. فرمود: به اذن پروردگار داخل شو. همین كه وارد اتاق شدم طبقی دیدم كه در آن خرمای تازه نهاده شده بود. و ظرفی از غذا (ترید) نیز در كنار آن قرار داشت. (من جلو رفتم و) آن غذا را برداشته و نزد رسول خدا(ص) آوردم. حضرت فرمود: آیا آورنده غذا را دیدی؟گفتم: بله. فرمود: او را برایم وصف كن. گفتم: (همین قدر دیدم كه) رنگهای سرخ و سبز و زرد در برابر دیدگانم ظاهر گشت. فرمود: اینها خطوط پر جبرئیل است كه با در و یاقوت و جواهر تزئین شده است. [صفحه 119] سپس به خوردن آن غذا مشغول شدیم تا سیر شدیم و هیچ از غذا كاسته نشد. تنها اثر انگشتان ما بود كه بر روی غذا باقی می ماند. قال علی (ع):... فان رسول الله (ص) اتانی فی منزلی و لم یكن طعمنا منذ ثالثه ایام فقال: یا علی! هل عندك من شی؟ فقلت: و الذی اكرمك بالكرامه و اصطفاك بالرساله ما طعمتت و زوجتی و ابنای منذ ثلاثه ایام. فقال النبی: یا فاطمه! ادخلی البیت و انظری هل تجدین شیئا؟ فقالت: خرجت الساعه فقلت: یا رسول الله (ص)! ادخله انا؟ فقال: ادخل باسم الله، فدخلت غاذا انا بطبق موضوع علیه رطب من تمر و جفنه من ترید. فحملتها الی رسول الله (ص) فقال: یا علی! رایت الرسول الذی حمل هذا الطعام؟ فقلت: نعم، فقال: صفه لی، فقلت: من بین احمر و اخضر اصفر. فقال: تلك خطط جناح جبرئیل مكلله بالدر و الیاقوت، فاكلنا من الترید حتی شبعنا فما رئی الا خدش ایدینا و اصابعنا....[1] . [صفحه 120]
در حالی كه سه روز می گذشت و ما غذایی برای خوردن نیافته بودیم. رسول خدا به منزل ما تشریف آورد و فرمود: علی! خوراكی نزد خود دارید؟
صفحه 119، 120.